خودسریلغتنامه دهخداخودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده ٔ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود <span
خودسپریself-shieldingواژههای مصوب فرهنگستانحفاظت از بخش درونی سوخت هستهای با استفاده از بخش بیرونی آن
خودسریدیکشنری فارسی به انگلیسیarbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness
خودسریلغتنامه دهخداخودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده ٔ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود <span
خودسریدیکشنری فارسی به انگلیسیarbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness
خودسریلغتنامه دهخداخودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده ٔ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود <span
خودسریدیکشنری فارسی به انگلیسیarbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness