خودسریدیکشنری فارسی به انگلیسیarbitrariness, despotism, frowardness, headiness, highhandedness, perverseness, waywardness, willfulness
خودسریلغتنامه دهخداخودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون م
خودسری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خیرهسری کردن، خودرایی کردن ۲. تمرد کردن، نافرمانی کردن، گستاخی کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، طغیان کردن، نافرمانی کردن ۳. خودکامگی کردن، لجاجت به خرج دادن،
خودسری کردنلغتنامه دهخداخودسری کردن . [ خوَدْ / خُدْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لجاج کردن . خیره سری کردن . استبداد ورزیدن .
خودسری کردنلغتنامه دهخداخودسری کردن . [ خوَدْ / خُدْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لجاج کردن . خیره سری کردن . استبداد ورزیدن .
عصیانفرهنگ مترادف و متضادتمرد، خودسری، سرپیچی، سرکشی، شورش، طغیان، گردنکشی، مخالفت، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ اطاعت، طاعت، فرمانبرداری