خوجِ خِجِرْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی دوقلو ، برکت کرده ، با برکت ، تخم مرغ دو زرده ، بچه های دو قلو و چند قلو
خوجابتونسقینلغتنامه دهخداخوجابتونسقین . [ ] (اِخ ) نام شهری بوده است بر کنار رودخانه ٔ قراموران : ابتداء بشهری رسید که نام آن خوجابتونسقین گویند و بر لب رودخانه ٔ قراموران . (تاریخ جهان
خوجانلغتنامه دهخداخوجان .(اِخ ) قصبه ٔ بلوک استواء از نیشابور. (دمشقی ) (معجم البلدان ) (منتهی الارب ): خوجان شهرکی است [ از خراسان ] با کشت و برز بسیار و آبادان و از حدود نشابور
خوجابتونسقینلغتنامه دهخداخوجابتونسقین . [ ] (اِخ ) نام شهری بوده است بر کنار رودخانه ٔ قراموران : ابتداء بشهری رسید که نام آن خوجابتونسقین گویند و بر لب رودخانه ٔ قراموران . (تاریخ جهان
خوجانلغتنامه دهخداخوجان .(اِخ ) قصبه ٔ بلوک استواء از نیشابور. (دمشقی ) (معجم البلدان ) (منتهی الارب ): خوجان شهرکی است [ از خراسان ] با کشت و برز بسیار و آبادان و از حدود نشابور
خوجانیلغتنامه دهخداخوجانی . (ص نسبی ) منسوب به خوجان که قصبه ای است در نواحی نیشابور و از آنجاست ابوعمرو فراتی خوجانی که شیخ حنفی بود و صاعد استوائی خوجانی بن محمد. (از انساب سمعا
خوجداشلغتنامه دهخداخوجداش . (معرب ، اِ) خواجه تاش . مأخوذ از خواجه تاش فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء).