خوتلغتنامه دهخداخوت . [ خ َ ] (ع مص ) نقض عهد کردن . خلف وعده نمودن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خات الرجل خوتاً. || کم و اندک گردانیدن مال را. (من
خوطلغتنامه دهخداخوط. (اِخ ) دهی است به بلخ که آنرا قوط می گویند. (از منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
خوطلغتنامه دهخداخوط. (ع اِ) شاخ نازک یکساله ٔ درخت خرما یا هر شاخ دیگر. ج ، خیطان و اخواط. || (ص ) مرد تناور سبک نیکوخلقت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خوتانلغتنامه دهخداخوتان . [ خ َ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای خوت و آن فرودآمدن بازاست از هوا بر شکار تا بگیرد آنرا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموا