تافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخمیدگی چیزی، مانند کاغذ و پارچه؛ چین؛ لا. تا شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] دولا شدن؛ خم شدن؛ خمیده شدن. تا کردن: (مصدر متعدی) ‹تا دادن› [عامیانه]۱. دولا کردن.۲. خم
چرچرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خوشی.۲. خوشخوراکی.۳. آمادگی اسباب عیش و خوشی. چرچر کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. خوش چریدن؛ خوب خوردن و خوش بودن.۲. مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذر
خوش خدمتیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خوب خدمت کردن.۲. [عامیانه، مجاز] انجام دادن کارهای کسی با تملق و چاپلوسی.
همچیواژهنامه آزاد(ق. عامیانه) [هم + چی] مخفف همچننن. 1- چنان «یارو همچی میگه صد دانه یاقوت دسته به دسته...با نظم و ترتیب یکجا نشسته، انگار دونه های ذرت شلوارک پاشونه دارن تو کوچ
پتیارهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] زن بدکار.۲. زشت و مهیب.۳. بدکار.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] بلا: ◻︎ چو دانی که از مرگ خود چاره نیست / ز پیری بتر نیز پتیاره نیست (فردوسی: ۶/۷۸).۵. (اسم)