خوبانیلغتنامه دهخداخوبانی . (اِ) زردآلوی خشک شده که مغز آنرا برآورده با مغز بادام مقشر کرده و هر دو را در جای آن گذارند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). زردآلوی خشک باشد که مغز با
سرمشلغتنامه دهخداسرمش . [ س ِ م ِ] (اِ) زردآلوی خشک . (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). زردآلوی خشک شده که مغز بادام در درون آن کنند. (برهان ). خوبانی . (الفاظ الادویه
فریشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههر نوع گستردنی، مانندِ فرش، بستر، و رختخواب: ◻︎ که خوبانی که درخورد فریشاند / ز عالم در کدامین بقعه بیشاند؟ (نظامی۲: ۲۴۳).
حفظاﷲخانلغتنامه دهخداحفظاﷲخان . [ ح ِ ظُل ْ لاه ](اِخ ) پسر سعداﷲخان وزیر شاه جهان . او از دست عالمگیر حکمرانی سیوستان داشت و هم بدانجا در سال 1112 هَ. ق . درگذشت . وی مردی بخشنده و
فریشلغتنامه دهخدافریش . [ ف ِ ] (ع اِ) ممال فراش . گستردنی . فرش . (فرهنگ فارسی معین ) : از نمودار خانه تا به فریش کرده همرنگ روی گنبد خویش . نظامی . || رختخواب . بستر. (فرهنگ ف
زردآلولغتنامه دهخدازردآلو. [ زَ ] (اِمرکب ) زردالو. درختی است از تیره ٔ گلسرخیان جزو دسته ٔ بادامی ها که دارای میوه ٔ شفت می باشد. آنچه را که بنام هسته ٔ میوه ٔ این درخت می نامیم