خواهرزنلغتنامه دهخداخواهرزن . [ خوا / خا هََ زَ ] (اِ مرکب ) خواهر زوجه . اخت الزوجه . زنی که خواهر زوجه ٔ شخص است . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :آن کس دعا می کند که زنش نمیرد که خواهر نداشته باشد .
خواهرزنگویش اصفهانی تکیه ای: xâ:rǰen طاری: xoxǰenǰi طامه ای: xâhârǰan طرقی: xohǰenǰi کشه ای: xoxǰen نطنزی: xâhârǰen
خواهرزنگویش خلخالاَسکِستانی: žen xâlə دِروی: zen xâv شالی: zan xâv کَجَلی: ira کَرنَقی: zan xâv کَرینی: zan xow کُلوری: zan xâv گیلَوانی: žen hâv لِردی: zan xâw
هم زلفلغتنامه دهخداهم زلف . [ هََ زُ ] (ص مرکب ) شوهر خواهرزن . هم داماد. (آنندراج ). همریش . هم دامان . باجناغ .
سالیلغتنامه دهخداسالی . (اِ) هر چیز دیرینه و کهنه و مستعمل را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). || (اِ) بهندی خواهرزن را گویند. (برهان ) (آنندراج ).