خواهرزنگویش اصفهانی تکیه ای: xâ:rǰen طاری: xoxǰenǰi طامه ای: xâhârǰan طرقی: xohǰenǰi کشه ای: xoxǰen نطنزی: xâhârǰen
خواهرزنلغتنامه دهخداخواهرزن . [ خوا / خا هََ زَ ] (اِ مرکب ) خواهر زوجه . اخت الزوجه . زنی که خواهر زوجه ٔ شخص است . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :آن کس دعا می کند که زنش نمیرد که
خواهرزنگویش خلخالاَسکِستانی: žen xâlə دِروی: zen xâv شالی: zan xâv کَجَلی: ira کَرنَقی: zan xâv کَرینی: zan xow کُلوری: zan xâv گیلَوانی: žen hâv لِردی: zan xâw
خواهرزنهمسریsororate marriage, sororateواژههای مصوب فرهنگستانازدواج یک مرد با خواهر همسر فوتشدهاش بنا بر عرف و سنت جامعه
آمیتیسواژهنامه آزاددختر هوخشتره خواهرزن کوروش آمیتیس در زبان پارسی باستان به معنی گل سرخ است. آمیتیس، دختر هووخشتره شاه ماد بود. هووخشتره برای استوارسازی اتحاد خود با نَبوپَلَّسَر
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به