خواهراندرلغتنامه دهخداخواهراندر. [ خوا / خا هََ اَدَ ] (اِ مرکب ) ناخواهری . کسی که یا از طرف مادر یااز طرف پدر یا با شخص خواهر میشد. (ناظم الاطباء).
خواهرانهلغتنامه دهخداخواهرانه . [ خوا / خا هََ ن َ / ن ِ ] (ق ) مثل دو خواهر. || کنایه از نهایت محبت و صمیمت .
خواراندنلغتنامه دهخداخواراندن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) وادار بخوردن کردن . بخوردن ایستانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خواهرانلغتنامه دهخداخواهران . [ خوا / خا هََ ] (اِ) ج ِ خواهر. اخوات . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء).- خواهران پدر ؛ عمه ها.عمات .- خواهران سهیل ؛ دو ستاره ای که بتازی اختاس
اندرلغتنامه دهخدااندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افا
اندرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. در؛ تو؛ درونِ؛ در میانِ.۲. (پیشوند) بر سر افعال درمیآید: اندرآمدن (درآمدن)، اندرافتادن (درافتادن).۳. (پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمیآید و