خوانالغتنامه دهخداخوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوان
خوانانیدنلغتنامه دهخداخوانانیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) اِقراء. خواناندن . (یادداشت بخط مؤلف ) (منتهی الارب ).
خوانانیدنلغتنامه دهخداخوانانیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) اِقراء. خواناندن . (یادداشت بخط مؤلف ) (منتهی الارب ).
خوانائیلغتنامه دهخداخوانائی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی آنچه قابل خواندن است . کیفیت قابل خواندن . آنچه شایسته ٔ خواندن است ، چون : این کتاب خوانایی دارد که اینهمه اص
خوانانلغتنامه دهخداخوانان . [ خوا / خا ] (نف ، ق ) در حال خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی غایب از خود یکی نیم مست یکی شعرخوانان صراحی بدست .سعدی (بوستان ).