خواسته کاهلغتنامه دهخداخواسته کاه . [خوا / خا ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) که خواسته کم کند. خواسته کاهنده . کم کننده ٔ خواسته بسبب بخشش : تو همه سال همی بخشی زَاندازه فزون آفرین باد بدان د
خواستهدیکشنری فارسی به انگلیسیclaim, demand, desideratum, desire, end, idea, ideal, intent, intention, petition, pleasure, purpose, requisition, studied, voice, want, will
خواستهلغتنامه دهخداخواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (اِ) زر. مال . اسباب . جمعیت . سامان . ملک . املاک . آنچه دلخواه باشد. (برهان ). مال . عَرَض . ضیعت . مال جز محصولات ارضی . (یاد
خواستهفرهنگ انتشارات معین(خا تِ) [ په . ] 1 - (ص مف .) طلب شده . 2 - اراده شده . 3 - (اِ.) مال ، ثروت . 4 - امر مورد دعوی .
کاستهلغتنامه دهخداکاسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کم شده و کاهیده . (برهان ) (ناظم الاطباء) : ای جای جای کاسته بی خوبی باز از تو جای جای فزایسته . دقیقی .یکی در فزونی دل آراسته ز ک
کاستىفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ى، نارسایی▼، تمام راهرا نرفتن، کم رفتن، کم آوردن، کاهش، ناتمام گذاشتن، ناتمامی، حرکت نیمهتمام ایراد، اشکال، نقطهضعف، نقص نداری، اضطرار خواسته، تق
چونانلغتنامه دهخداچونان . (ق مرکب ) از «چون » + «آن ». (دکتر معین ، حواشی برهان ). یعنی چنان . (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ). به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد. (برهان ) (از آنند
برفروختنلغتنامه دهخدابرفروختن . [ ب َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) مخفف برافروختن .روشن کردن . مشتعل ساختن . شعله ور ساختن : هر آن شمعی که ایزد برفروزدهر آن کس پف کند سبلت بسوزد. بوشکور.ز ن
غنیمتلغتنامه دهخداغنیمت . [ غ َ م َ ] (ع اِ) اموالی که مسلمانان در جهادبا کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود : غنیمت بر او بخش کو