۱. درخواست کردن؛ طلب کردن؛ طلبیدن.
۲. میل داشتن.
۳. قصد داشتن.
۴. [عامیانه] دوست داشتن.
۵. فراخواندن.
۶. لازم داشتن: یک فروشندۀ خوب برای مغازه میخواهم.
۷. [عامیانه] انتظار داشتن.
۸. [قدیمی] آرزو داشتن.
۹. [قدیمی] اراده کردن.
〈 خواهناخواه: ‹خواهوناخواه› خواهینخواهی؛ بهناچار.
〈 خواهینخواهی: = 〈 خواهناخواه
۱. آرزو کردن، اراده کردن، طلبیدن، میل کردن
۲. آرزومند بودن، اشتیاق داشتن، مشتاق بودن، راغب بودن
۳. خواهش کردن، طلب کردن
۴. احضار کردن، فراخواندن
۵. امر کردن، فرمان دادن
۶. تمایلداشتن، میل داشتن
۷. تصمیم داشتن، قصدداشتن، مصمم ب
ask, bid, care, claim, demand, desire, intend, invite, like, mean , petition, purpose, ring, want, will