خوار گردانیدنلغتنامه دهخداخوار گردانیدن . [ خوا / خا گ َ دَ ] (مص مرکب ) خوار کردن . بی اعتبار گردانیدن . پست گردانیدن . تخذیل . ارغام . (یادداشت بخط مؤلف ). || هلاک گردانیدن . نابود کر
خوار و ذلیل گردانیدنلغتنامه دهخداخوار و ذلیل گردانیدن . [ خوا /خا رُ ذَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ذلیل کردن . بدبخت کردن .بی قدر کردن . بی اعتبار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خواردیکشنری عربی به فارسیصداي شبيه نعره کردن (مثل گاو) , صداي گاو کردن , صداي غرش کردن (مثل اسمان غرش وصداي توپ) , غريو کردن
خوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پست، توسریخور، حقیر، خفیف، دنی، ذلیل، زبون، سرافکنده، سقط، فرومایه، متذلل، محقر ≠ عزیز ۲. بیمقدار، بیارزش، بیقدر ۳. بیمصرف، مهمل
رام گردانیدنلغتنامه دهخدارام گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب )رام کردن . مطیع کردن . منقاد ساختن . فرمانبردار کردن . نرم کردن : تتلیس ؛ رام و منقاد گردانیدن اسب را. تدییث ؛ رام و نرم گرد
خوارلغتنامه دهخداخوار. [ خوا /خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و
تقریدلغتنامه دهخداتقرید. [ ت َ ] (ع مص ) خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و رام گردی