خواجه ربیعلغتنامه دهخداخواجه ربیع.[ خوا / خا ج َ / ج ِ رَ ] (اِخ ) ربیعبن خیثم اسدی کوفی ، مکنی به ابوزید. مدفن او بیک فرسنگی مشهد است . در نقطه ای بهمین نام است . رجوع به ربیعبن خیثم
خواجه ربیعلغتنامه دهخداخواجه ربیع. [ خوا / خا ج َ / ج ِ رَ ] (اِخ ) زیارت گاهی است در یک فرسنگی مشهد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
خواجهفرهنگ انتشارات معین(خا جِ) (ص .) 1 - بزرگ ، سرور. 2 - مالدار، دولتمند. 3 - اخته ، مردی که خایه اش را کشیده باشند.
خواجهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آغا، اخته، خصی، خواجهسرا، مقطوعالنسل ۲. آقا، ارباب، بزرگ، سرور، صاحب، سید، مخدوم ۳. بازرگان، تاجر، دولتمند، سوداگر، متمول ≠ خادم
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
ابوزیدلغتنامه دهخداابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) ربیعبن خیثم اسدی کوفی . تابعی است و او نزد خراسانیان به خواجه ربیع معروف است و گور او به یک فرسنگی شهر مشهد رضوی ، مزار است . و یکی از
سالارلغتنامه دهخداسالار. (اِخ ) محمد حسن خان فرزند اللهیارخان آصف الدوله ، دائی محمد شاه ، به سال 1262 هَ . ق . در اواخر سلطنت محمدشاه ببهانه ٔ ستیزه با حاج میرزاآقاسی صدراعظم در
فتحعلیخانلغتنامه دهخدافتحعلیخان . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) قاجار. شاه طهماسب دوم [ صفوی ] به تحریک نادر او را به قتل رسانید.وی از مردم استرآباد بود. پسر او محمدحسنخان آنجا را پایتخت خود کر
قاجاریهلغتنامه دهخداقاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار
طهماسبلغتنامه دهخداطهماسب . [ طَ ] (اِخ ) (شاه طهماسب دوم ) ابن شاه سلطان حسین صفوی . وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله ٔ صفویه بوده و از سال 1135 تا 1144 هَ . ق . پادشاهی کرده اس