خوابفرهنگ مترادف و متضاد۱. احلام، چرت، خفتن، رویا، قیلوله، نوم، هجوع ≠ بیداری ۲. پرز ۳. غفلت ≠ هشیاری ۴. بیخبر، غافل
خواب بینلغتنامه دهخداخواب بین . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواب بیننده . رؤیابیننده . آنکه خواب می بیند : زآنکه انسان در غنا طاغی شودهمچو پیل خواب بین یاغی شود.مولوی .
محتلملغتنامه دهخدامحتلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتلام . خواب بیننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که خواب می بیند. (ناظم الاطباء). خواب دیده . (مهذب الاسماء)
متحلملغتنامه دهخدامتحلم . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) به تکلف بردباری نماینده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف بردباری و شکیبائی کند. (ناظم الاطب
بینندهلغتنامه دهخدابیننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ، اِ) نگرنده . نظرکننده . آنکه بیند. شخص بینا. (برهان ). بینا و ناظر.(ناظم الاطباء). باصر. بینا. (یادداشت مؤلف ) : مر دیدار نیک
درآمدنلغتنامه دهخدادرآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن