خنزیر بریلغتنامه دهخداخنزیر بری . [ خ ِ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوک بیابانی . خوک خشکی . مقابل خوک دریایی .
خنزیرلغتنامه دهخداخنزیر. [ خ ِ ] (ع اِ) خوک . خوک نر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خنازیر : انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ
لحملغتنامه دهخدالحم . [ ل َ / ل َ ح َ ] (ع اِ) گوشت . ج ، لحام و الحم و لحوم و لحمان . (منتهی الارب ) : بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان و جلد مقشور. منوچهری .نفس باداس
بصل الفارلغتنامه دهخدابصل الفار. [ ب َ ص َ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پیاز دشتی ، کذا فی زفان گویا و قال فی الطب الحقایق الاشیاء، بصل الفار و عربی است و پیاز موش فارسی است . (مؤید الفضلاء
جبلیلغتنامه دهخداجبلی . [ج ِ ب ِل ْ لی ] (ع ص نسبی ) خلقی . طبیعی . (از آنندراج ). منسوب به جِبِلَّه . همچنانکه طبیعی منسوب به طبیعة است یعنی ذاتی است و در اثر اعمال فطرة یا بار
طحاللغتنامه دهخداطحال . [ طِ ] (ع اِ) سپرز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (زمخشری ). اسپرز. ج ، طُحُل . گویند اسب سپرز ندارد، و این مثل است در شتابروی ، چنانکه گویند: شتر مراره ندار
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیر