خنده طرازلغتنامه دهخداخنده طراز. [ خ َ دَ / دِ طَ ] (ص مرکب ) خنده مانند. (آنندراج ) : خنده طراز لب گلهای باغ دیده گشای دل عاشق ز داغ .درویش واله ٔ هروی (از آنندراج ).
خندهلغتنامه دهخداخنده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِمص ) حالتی که در انسان بواسطه ٔ شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا میشود و در آن حالت لب ها و دهان بحرکت می آیند و غالباً این حالت با آواز مخص
طرازلغتنامه دهخداطراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکتدار و کار ملک طراز. فرخی .بیشتر درترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خ
رامشلغتنامه دهخدارامش . [ م ِ ] (اِمص ،اِ) شادی و طرب . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا). عیش و طرب . (برهان ) (لغت محلی شوشتر) (دهار) (ناظم الاطباء) (از
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
گلابلغتنامه دهخداگلاب .[ گ ُ ] (اِ مرکب ) عرق گل سرخ که ماءالورد است و از برگ گل آب مستفاد میشود که مزیدعلیه گل یا به معنی گل بطریق مجاز بود و تلخ ، چکیده ، ناب از صفات گلاب است
چهرهلغتنامه دهخداچهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). ر