ضحکةدیکشنری عربی به فارسیبا خنده اظهار داشتن , با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن , ول خنديدن , صداي خنده , خنده , خنديدن , خندان بودن
gigglingدیکشنری انگلیسی به فارسیگیج کردن، خندیدن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، خنده کردن، با نفس بریده بریده سخن گفتن
giggledدیکشنری انگلیسی به فارسیخجالت زده، خندیدن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، خنده کردن، با نفس بریده بریده سخن گفتن
غتلغتنامه دهخداغت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی را در آب . (منتهی الارب
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی