خنةلغتنامه دهخداخنة. [ خ ُن ْ ن َ ] (ع اِ)غلاف سرنیزه . || (مص ) غنه یا مانند آن یا فوق از غنه است یا زشت تر از غنه است و غنه منگیدن باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ل
کاپوللغتنامه دهخداکاپول . (اِخ ) نام قدیم کشورکابل . از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: «هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکر
واکرتهلغتنامه دهخداواکرته . [ ک ِ رِ ت َ ] (اِخ ) اسم قدیم کشور کابل است ، در بند اول فرگرد نهم وندیداد آمده : «در هفتمین کشوری که اهورامزدا بیافرید واکرته می باشد اهریمن بدکنش در
خندهلغتنامه دهخداخنده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِمص ) حالتی که در انسان بواسطه ٔ شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا میشود و در آن حالت لب ها و دهان بحرکت می آیند و غالباً این حالت با آواز مخص
