خم رانهdrift curveواژههای مصوب فرهنگستاننمایش نموداریِ اندازهگیریهای گرانی تکراری در ایستگاه پایه در بازههای زمانی متفاوت در طول روز
خمفرهنگ انتشارات معین(خَ) 1 - (ص .) کج . 2 - پیچ و تاب . 3 - (اِ.) طاق ایوان . 4 - خانة زمستانی . 5 - گره ابرو، اخم .
خمفرهنگ انتشارات معین(خُ) (اِ.) 1 - ظرف سفالینی بزرگ که در آن آب ، سرکه ، یا شراب ریزند. 2 - کوس ، طبل .
خِمگویش گنابادی در گویش گنابادی انجام کار یا عملی را خِم گویند ، این واژه بصورت پیشوند کاربرد دارد ، خواستن
چرمهلغتنامه دهخداچرمه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ)مطلق اسب را گویند عموماً. (برهان ). اسب . (ناظم الاطباء). مطلق اسب بهر رنگ و زیور که باشد : یکی چرمه ای برنشسته سمندنکو گامزن باره
نضحلغتنامه دهخدانضح . [ ن َ ] (ع مص ) آب پاشیدن خانه را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نضح البیت ؛ رشه رشاً ضعیفاً. (تاج العروس ). || آب پاشیدن بر کسی . (ا
هراسانلغتنامه دهخداهراسان . [ هََ ] (نف ، ق ) ترسان .بیمناک . نگران . (یادداشت به خط مؤلف ) : ز پیکان من شیرترسان بودز خم کمندم هراسان بود. فردوسی .اگر چند بد کردن آسان بودبفرجام
بازگرفتنلغتنامه دهخدابازگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چیزی از کسی پس گرفتن . مسترد داشتن . استرداد کردن : او را [ خالدبن ولید را ] باز باید خواند و آن خواسته ٔ مسلمانان از او با
نگارلغتنامه دهخدانگار. [ ن ِ ] (اِ) اسم است از نگاشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش . (غیاث اللغات )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاط