خمیده شدنلغتنامه دهخداخمیده شدن . [ خ َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) منحنی شدن . خم شدن . دولا شدن . انحناء. (یادداشت بخط مؤلف ).
خبیره شدنلغتنامه دهخداخبیره شدن . [ خ َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کمربستن . مهیا شدن . || بهم آوردن . || جمع شدن . (از ناظم الاطباء) : ز شهروز لشکر خبیره شدندبزرگان بی مر پذیره شدن
دبه خایه شدنلغتنامه دهخدادبه خایه شدن . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بادخایه شدن . غُر شدن . اَدْر. (منتهی الارب ). بیماری ادره برآوردن . و رجوع به دبه و دبه خایه و د
همگرایی گرانشیgravitational lensingواژههای مصوب فرهنگستانخمیده شدن مسیر نور در هنگام گذار از کنار اجسام سنگین
گوژ شدنلغتنامه دهخداگوژ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمیده شدن . خمیدگی گرفتن . انحنا یافتن . دوتو شدن . کوژ گشتن . کوژ شدن . احتقاف . (زوزنی ): استقواس ؛ گوژ شدن از پیری . (منتهی ا
خم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دولا شدن ۲. خمیده شدن، انحنا یافتن، خمیدن ۳. خماندن، کج کردن، خمیده کردن
چوله شدنلغتنامه دهخداچوله شدن . [ چ َ / چُو ل َ / ل ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمیده شدن . (ناظم الاطباء). چپ و چوله شدن . کج و کوله گشتن خمیدن بسوئی یا بهرسوئی .