خمرلغتنامه دهخداخمر. [ خ ِ م ِرر ] (ع اِ) معجر زنان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خَمْرِفرهنگ واژگان قرآنهر مايع مست کننده - انگور( مايعي که اصلا به اين منظور درستش ميکنند ، و اصل در معنايش ستر ( پوشيدن ) است ، و اگر مسکر را خمر و پوشاننده خواندند ، بدين جهت است که
خمر خوردنلغتنامه دهخداخمر خوردن . [ خ َخوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خمر نوشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و اگر به خرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن . (گلستان سعدی ).
خمر زیتونیهلغتنامه دهخداخمر زیتونیه . [ خ َ رِ زَ / زِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب زیتونیه که منسوب است به ده زیتون که دهی است بصعید یا منسوب به زیتونه . (یادداشت بخط م
خَمْرِفرهنگ واژگان قرآنهر مايع مست کننده - انگور( مايعي که اصلا به اين منظور درستش ميکنند ، و اصل در معنايش ستر ( پوشيدن ) است ، و اگر مسکر را خمر و پوشاننده خواندند ، بدين جهت است که