خمانالغتنامه دهخداخمانا. [ خ َ ] (اِ) حریف . رقیب . (ناظم الاطباء). || کلمه ای است فارسی و تخمین عربی از آن مشتق است . (یادداشت بخط مؤلف بنقل از مفاتیح ).
خماناگرلغتنامه دهخداخماناگر. [ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) خرّار. تخمین کننده ٔ اجناس . (یادداشت بخط مؤلف ).
خماناگرلغتنامه دهخداخماناگر. [ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) خرّار. تخمین کننده ٔ اجناس . (یادداشت بخط مؤلف ).
خمانهلغتنامه دهخداخمانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) حریف . رقیب . خمانا. خمانایی . (یادداشت بخط مؤلف ) : کسی را مانند این قوم و دوده و کی را خمانه اند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 92).
حرازلغتنامه دهخداحراز. [ ح َرْ را ] (ع ص ) تخمین کننده ٔ اجناس . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). خماناگر. || شمشیر بران . || (اِ) پولاد.
تخمینلغتنامه دهخداتخمین . [ ت َ ] (ع مص ) به گمان سخن گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). گفتن در چیزی به گمان وقیاس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گفتن در چیز