خمارآلودهلغتنامه دهخداخمارآلوده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چشم مخموری که حالت خماری از آن هویدا است . (از ناظم الاطباء). خمارآلوده : کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن . نظامی . || آ
گران شدنلغتنامه دهخداگران شدن . [ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار و نامطبوع گردیدن : کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد. کسائی .از بس که سر به خانه ٔ هر کس فروکندسرد و گران و بی مزه شد میهمان برف .<b