خلوارهلغتنامه دهخداخلواره . [ خ ُل ْ رَ / رِ ] (اِ) آتش گَوَن و بُتَه که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خا
خاک و خلواژهنامه آزاد(پیشنهاد کاربران) [خُ] خاک و ماسه (در زبان عبری به ماسه خُل گویند؛ و با توجه به سابقۀ طولانی همزیستی بین ایرانیان و یهودیان، احتمال دارد وام واژه هایی این چنین
مشنگلغتنامه دهخدامشنگ . [ م َ ش َ ] (ص ، اِ) دزد و راهزن . (برهان ) (انجمن آرا) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). مشتنگ به زیادتی «تا» نیز آمده است . (ف
ضوءدیکشنری عربی به فارسیفروغ , روشنايي , نور , اتش , کبريت , لحاظ , جنبه , اشکار کردن , اتش زدن , مشتعل شدن , ضعيف , خفيف , اهسته , اندک , اسان , کم قيمت , قليل , مختصر , فرار , هوس ام
lightestدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک ترین، روشن، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، اندک، ضعیف، تابان، سهل، اسان، چابک، هوس باز، اهسته، بیغم و غصه، وارسته، خل، بی عفت، زود گذر، سهل الهضم، کم قیمت، هوس امی