خلیل سلطانلغتنامه دهخداخلیل سلطان . [ خ َ س ُ ] (اِخ ) که بنام خلیل سلطان گورکانی یا تیموری معروف است بسال 786 هَ . ق . متولد شد و بسال 814 هَ . ق . درگذشت . وی پسر میرزا میرانشاه گور
سلطان خلیللغتنامه دهخداسلطان خلیل . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) از سلاطین دوره ٔ گورکانی فرزند حسن بیگ از 872 تا 882 هَ . ق . حکومت کرده . (تاریخ کرمان ص 436).
خلیلفرهنگ نامها(تلفظ: xalil) (عربی) دوست ، دوست یکدل ؛ (در اعلام) لقب حضرت ابراهیم (ع) در قرآن کریم . (سورهی نساء آیهی 125) .
خلیللغتنامه دهخداخلیل . [ خ َ ] (اِخ ) لقب حضرت ابراهیم پیغمبر است و او را خلیل الرحمن و خلیل اﷲ نیز می گویند : در امان ایزدی از غرق و حرق روزگارهمچو در آتش خلیل و همچو در دریاح
خلیللغتنامه دهخداخلیل . [ خ َ ] (اِخ ) نام شهری است که آن را تا بیت المقدس یک روز راه است وقبر حضرت خلیل الرحمن و اسحاق و یعقوب و یوسف در این شهر و در مناره ٔ زمینی قرار دارد. ن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تنبل خلیل (سلطان ). برادر جهانگیر میرزا. رجوع بحبط ج 2 ص 289 و 290 شود.
پیرعلی تازلغتنامه دهخداپیرعلی تاز. [ ع َ ] (اِخ ) وزیر معتمد خلیل سلطان فرزند میرانشاه بن امیرتیمور و کشنده ٔ وی . بگفته ٔ ابن عربشاه در عجائب المقدور وی پس از مرگ تیمور بر امیرزاده پ
شادملکلغتنامه دهخداشادملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نام مطربه ٔ جمیله ای که میرزاخلیل سلطان از شاهزادگان تیموری در زمان حیات امیرتیمور گورکان نسبت به وی تعلق خاطر پیدا کرد و پنهان از ح
علی بیکلغتنامه دهخداعلی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی ، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 551
علیکه کوکلتاشلغتنامه دهخداعلیکه کوکلتاش . [ ع َ ک َ کو ک ُ ] (اِخ ) (امیر علاءالدین ...) وی از بزرگان دربار میرزا شاهرخ بود و وقتی میرزا خلیل سلطان به مخالفت با میرزا شاهرخ برخاست و سمرق