خلية النحلدیکشنری عربی به فارسیکندو , کندوي عسل , جمع شدن , دسته شدن (مثل زنبور در کندو) , جاي شلوغ و پرفعاليت , جاي کار وپر قيل وقال , مرکز تجمع , در کندو جمع کردن , اندوختن
ضربة اليد الخلفيةدیکشنری عربی به فارسیپشت دستي يا ضربه با پشت راکت(دربازي تنيس و غيره) , زشت , ناهنجار , با پشت دست ضربه زدن , باپشت راکت ضربت وارد کردن