خت و خلوتلغتنامه دهخداخت و خلوت . [ خ َ ت ُ / ت ْت ُ خ َ وَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) وصف است مرجایی را که هیچکس بدانجا نیست یا مردم بدانجانهایت قلیل است . (از یادداشتهای مرحوم مؤلف ):
دملغتنامه دهخدادم . [ دَ ] (اِ) نفس . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، خطی ) (دهار) (منتهی الارب ). نفس و هوایی که به واسطه ٔ حرکات آلات تنفس در شش داخل می شود و از
دل سوختنلغتنامه دهخدادل سوختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) اندوهناک شدن . غمگین شدن : چو درویش بیند توانگر بنازدلش بیش سوزد به داغ نیاز. سعدی . || ترحم آوردن . رحم کردن . غمخواری کردن .
یکرنگیلغتنامه دهخدایکرنگی . [ ی َ / ی ِ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت یکرنگ . دارای یک رنگ بودن . مقابل دورنگی : زاویه هرچند صفت تنگی آرد از روی جنسیت و اتحاد یکرنگی دارد. (سندبادن
طویتلغتنامه دهخداطویت . [ طَ وی ی َ ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ). اندیشه . (دهار) (دستوراللغة). نیت . ضمیر. (منتخب اللغات ). دل . (مهذب الاسماء). درون : وجوه لشکر و اعیان و حشم