خله کاهوشلغتنامه دهخداخله کاهوش . [ خ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 110 تن سکنه . محصول آن غلات دیم و مختصر توتون و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری
خُلَّةٌفرهنگ واژگان قرآندوستی بسیار نزدیک( اصل آن از خلت به معنی فقر وحاجت است وبه رابطه دوستی که چنان نزدیک باشد که انسان تنها حوائجش را به او بگوید نیز اطلاق می گردد )
خلهلغتنامه دهخداخله . [ خ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) چوب درازی که بدان کشتی میرانند. خُلَه (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). پارو : بملاح وآنکس که کردی خله . فردوسی .کشت
رخنهلغتنامه دهخدارخنه . [ رَ ن َ / ن ِ ](اِ) راهی که در دیوار واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). سوراخ دیوار و جز آن . (انج
خشک کردن در خلأvaccum dryingواژههای مصوب فرهنگستانحذف مایع از مادۀ جامد تحت خلأ بهمنظور کاهش درجۀ حرارت تبخیر برای جلوگیری از تخریب مواد
خشککن غلتکی خلأvaccum drum dryerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خشککن غلتکی که برای کاهش دمای خشک کردن، غلتکهای آن در محفظه خلأ قرار دارند
اختلال افسردگی خُردminor depressive disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال خُلقی که حداقل دو هفته طول میکشد و در فرد خُلق افسردۀ مداوم یا بیلذتی همراه با حداقل دو علامت از افسردگی، مانند کاهش یا افزایش اشتها یا بیخوابی ی