خلل و فرجلغتنامه دهخداخلل و فرج . [ خ ُ ل َ ل ُ ف ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) منافذ و سوراخهای ریز چون خلل و فرج بدن .
تراورتنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسنگی به رنگ روشن و دارای خلل و فرج زیاد که بر اثر رسوب مواد آهکی در بعضی چشمهها بهوجود میآید و در ساخت نمای ساختمانها به کار میرود.
تهویۀ خاکsoil aerationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن با شکستن و برگرداندن لایههای خاک و ایجاد خلل و فرج در آن، هوای بیشتری وارد خاک میشود
خلللغتنامه دهخداخلل . [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ خلة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- خلل و فرج ؛ سوراخهای بدن . منافذ بدن . مسامات بدن . مفاتیح عرق . (یادداشت
دمملغتنامه دهخدادمم . [ دِ م َ ] (ع اِ) چیزی که بدان دیگ شکسته بسته شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چیزهایی از قبیل خون یا سرشیر که بسبب آنها خلل و فرج دیگ
رودلغتنامه دهخدارود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال . (برهان قاطع) . رودخانه یعنی آب عظیم . (آنندراج ). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات ). رودخانه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ