خلفهلغتنامه دهخداخلفه . [ خ َ ل ِ ف َ ] (ع ص ) آبستن . آنرا درباره ٔ شتر بکار برند و جمع آن فحاض است از غیر لفظآن و گاهی هم بر «خلفات » و «خلف » جمع بسته میشود.- خلفة جدود ؛ خرماده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خلفهلغتنامه دهخداخلفه . [ خ ُ ف ِ / ف َ ] (اِ) خرفه . نوعی گیاه دارویی است . (یادداشت بخط مؤلف ) (از ناظم الاطباء).
خلفیةلغتنامه دهخداخلفیة. [خ َ ل َ فی ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج عجارده و از یاران خلف خارجی که از خوارج کرمان و مکرانند و خیر و شر را مطلقاً بخدا نسبت می دهند و می گویند: با آنکه کودکان مشرکان ارتکاب هیچ عمل خلافی نکرده و برای آفریننده ٔ مطلق انبازی نجسته اند، باز در دوزخ جای دارند.رجوع به تع
خلفةلغتنامه دهخداخلفة. [ خ َ ف َ ] (ع مص ) بیرون کردن کهنه را از میانه ٔ پیراهن و دوختن آنرا. منه : خلف القمیص خلفة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) سقوط اشتهای طعام از بیماری . ج ، خلف . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آخرین مز
خلفیةلغتنامه دهخداخلفیة. [خ َ ل َ فی ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج عجارده و از یاران خلف خارجی که از خوارج کرمان و مکرانند و خیر و شر را مطلقاً بخدا نسبت می دهند و می گویند: با آنکه کودکان مشرکان ارتکاب هیچ عمل خلافی نکرده و برای آفریننده ٔ مطلق انبازی نجسته اند، باز در دوزخ جای دارند.رجوع به تع
خلفیةلغتنامه دهخداخلفیة. [ خ َ ل َ فی ی َ ] (اِخ ) پیروان خلف بن عبدالصمد یکی از فرق پنجگانه ٔ زیدیه اند. آنها می گویند که نماز در پشت سر امام جایز نیست . رجوع به بیان الادیان و خطط ج 4 ص 178 و خاندان نوبختی ص <span class="hl"
زمینهدیکشنری فارسی به عربیارض , اساس , تصميم , تضاريس , جزر , خلفية , رسم تخطيطي , قاعدة , موضوع , ميل ، اَخْتِصاصٌ
اصحاب خلفلغتنامه دهخدااصحاب خلف . [ اَ ب ِ خ َ ل َ ] (اِخ ) پیروان خلف خارجی بودند و آنان از خوارج کرمان و مکران بشمارمیرفتند که درباره ٔ قدر با وی بمخالفت برخاستند و در این باره از مذهب اهل سنت پیروی میکردند. رجوع به خلفیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1<
ضربة اليد الخلفيةدیکشنری عربی به فارسیپشت دستي يا ضربه با پشت راکت(دربازي تنيس و غيره) , زشت , ناهنجار , با پشت دست ضربه زدن , باپشت راکت ضربت وارد کردن