خلساءلغتنامه دهخداخلساء. [ خ َ ] (ع ص ) زن سپیدی که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. ج ، خُلْس . یقال : امراة خلساء.
خلصاءلغتنامه دهخداخلصاء. [ خ َ ] (ع اِ) محلی در بیابان که در آنجا چشمه ای یافت شود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلصاءلغتنامه دهخداخلصاء. [خ َ ] (اِخ ) شهر معروفیست در دهنا. بعضی گفته اند نام زمینی است واقع در بادیه در حجاز و در آنجا چشمه ٔ آبی متعلق به عباوة یافت میشود. (از معجم البلدان ).
خلسلغتنامه دهخداخلس . [ خ ُ ](ع ص ، اِ) زنان سپیدی که سپیدی آنها بسیاهی آمیخته باشد. ج ِ خلساء. (منتهی الارب ). یقال : هن نساء خلس .
مخصوفةلغتنامه دهخدامخصوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) سماء مخصوفة؛ آسمان املس کهنه یا دورنگ که در آن سیاهی و سپیدی باشد. (منتهی الارب ). سماء مخصوفة؛ آسمان املس و یا آسمان دورنگ که در آن
vacuumsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلاء، خلا، فضای خلا، فضای تهی، فضای مجوف، ظرف یا جای بی هوا، فضای خارج از هوا یا جو زمین، باجاروی برقی تمیز کردن