خلدآشیانلغتنامه دهخداخلدآشیان . [ خ ُ ] (ص مرکب ) بهشت مکان . وصفی است که برای مرده جهت تعظیم می آورند. (یادداشت بخط مؤلف ).
خلاشانلغتنامه دهخداخلاشان . [ خ َ ] (اِ) کنایه از حاسدان . دشمنان و مفسدان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
خلخالیانلغتنامه دهخداخلخالیان . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بره سر طالشدولاب بخش رضوان شهرستان طوالش . دارای 235 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ انیاچال و محصول آنجا برنج و لبنیا
خدایان و بتهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یان و بتها، زئوس، نپتون، بُت، منات، لات، عزی، طاغوت بتپرستی شمن، بتپرست
رضوان جایگاهلغتنامه دهخدارضوان جایگاه . [ رِض ْ ] (ص مرکب ) بهشت مقام . خلدآشیان . اصطلاحی است که پس از نام مرده آرند، مانند خلدآشیان . (یادداشت مؤلف ). دعای خیر برای مردگان ، یعنی جای
بهشتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. مربوط بهبهشت ۲. اهل بهشت، جنتمکان، خلدآشیان ≠ دوزخی، دوزخنشین ۳. دلپذیر، خوشایند
طوبینشینفرهنگ مترادف و متضادبهشتی، طوبیآشیان، بهشتیمکان، جنتمکان، خلدآشیان، فردوسمکان ≠ دوزخ نشین، دوزخی
چاربرجلغتنامه دهخداچاربرج . [ ب ُ ] (اِخ ) اسم عمارت حکومتی بندر بوشهر و آن عمارتی است که در چهار ضلع آن چهار برج ساخته و بهمین مناسبت به این اسم موسوم گردیده است . شیخ نصرخان از
حب عنبرلغتنامه دهخداحب عنبر. [ ح َب ْ ب ِ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) از مخترعات حکیم مؤمن است که برای خوشبوئی دهان پادشاه ساخته است ، در تحفه گوید: جمعی کثیر از اطباء جهت نواب خاقان خ