خلاصه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیabbreviate, abridge, abstract, brief, capsulize, curtail, digest, outline, recapitulate, sketch, summarise, summarize, telescope
ملخصدیکشنری عربی به فارسیربودن , بردن , کش رفتن , خلا صه کردن , جداکردن , تجزيه کردن , جوهرگرفتن از , عاري ازکيفيات واقعي(در مورد هنرهاي ظريف)نمودن , خلا صه , مجمل , خلا صه ء کتاب , مجر
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بد