خلالةلغتنامه دهخداخلالة. [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) آنچه از طعام که در میان دندانها ماند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان الرب ) (از اقرب الموارد).- امثال : فلان یأکل خلالته
قربیلغتنامه دهخداقربی . [ ق ُ با ] (اِخ ) نام آبی است نزدیک تبالة. مزاحم عقیلی گوید : فما اُم ُّ اَحوی الحدتین خلالهابقربی ملاحی من المرد ناطف . (از معجم البلدان ).آبی است نزدیک
اشهیبابلغتنامه دهخدااشهیباب . [ اِ ] (ع مص ) سبزخنگ شدن اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اشهباب . (زوزنی ). و رجوع به اشهباب شود. || جای جای سبز مانده خشک شدن کشت ،
محبرلغتنامه دهخدامحبر. [ م ُ ح َب ْ ب َ ] (ع ص ) کسی که بر بدن او نشانه های گزیدگی کیکها باقی باشد. || تیر نیکو تراشیده . || برد محبر؛ چادر منقش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رکاملغتنامه دهخدارکام . [ رُ ] (ع ص ، اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ریگ بر یکدیگر. (دهار). ریگ برهم نشسته . (از اقرب الموارد). || ابر برهم نشسته . (من
تفجیرلغتنامه دهخداتفجیر. [ ت َ ] (ع مص ) آب راندن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب روان کردن . (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)