خلاسیةلغتنامه دهخداخلاسیة. [ خ َ سی ی َ ] (ع ص ) زن گندم گون و کمی سیه چرده . (ناظم الاطباء). زن سپید که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. (منتهی الارب ).
خلاسیلغتنامه دهخداخلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلالیةلغتنامه دهخداخلالیة. [ خ َل ْ لا لی ی َ ] (اِخ ) نام صنفی از فرقه ٔ عباسیه ٔ اصحاب ابی سلمه ٔ خلال (مفاتیح ). رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 252 و 255 در این لغت نامه شو
خَاسِرَةٌفرهنگ واژگان قرآنزيانکار- صاحب خسران (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خلاسیلغتنامه دهخداخلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلالیةلغتنامه دهخداخلالیة. [ خ َل ْ لا لی ی َ ] (اِخ ) نام صنفی از فرقه ٔ عباسیه ٔ اصحاب ابی سلمه ٔ خلال (مفاتیح ). رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 252 و 255 در این لغت نامه شو
بسلمیةلغتنامه دهخدابسلمیة. [ ب َ ل َ م ِی ْ ی َ ] (اِخ ) خلالیة. از فرق راوندیه یعنی شیعیان بنی عباس ، که امامت را بعد از حسنین و محمدبن الحنفیه وابوهاشم و ابوالعباس سفاح حق ابوسل
استاذالدارلغتنامه دهخدااستاذالدار. [ اُ ذُدْ دا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) استادالدار. وکیل دار. استاد سرای : و امّا الشرقیة [ من بغداد ] فهی الیوم دارالخلافة و کفاها بذلک شرفاً و احتفال