خلاسیلغتنامه دهخداخلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
بُن تخمکchalazaواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از تخمک یا دانه که تخمکپوشها را به یکدیگر و به خورش پیوند میدهد
خلاصیلغتنامه دهخداخلاصی . [ خ ِ / خ َ ] (حامص ) آزادی . رستگاری . رهایی . نجات . (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد دادغم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی .گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نو
خلاسیةلغتنامه دهخداخلاسیة. [ خ َ سی ی َ ] (ع ص ) زن گندم گون و کمی سیه چرده . (ناظم الاطباء). زن سپید که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. (منتهی الارب ).
خروسلغتنامه دهخداخروس . [ خ ُ ] (اِ) دیک . نر از ماکیان و مرغ خانگی . (ناظم الاطباء). نرمرغ . مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی . خروچ . خروه . خرو. خره . گال . رنگین تاج . خروش . ابوحماد. برائلی . (یادداشت بخط مؤلف ). ابوالیقظان . ابوالنبهان . ابوسلیمان . ابوبرائل . ابوحسان . ابوحماد. ابوعقبة. ابوع
خلاسیةلغتنامه دهخداخلاسیة. [ خ َ سی ی َ ] (ع ص ) زن گندم گون و کمی سیه چرده . (ناظم الاطباء). زن سپید که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. (منتهی الارب ).