خلاسلغتنامه دهخداخلاس . [ خ َل ْ لا ](ع ص ) دزد. راهزن . غارتگر. رباینده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلاصفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزاد، آسوده، رها، فارغ، مرخص، مستخلص، ول ≠ اسیر، گرفتار، درگیر ۲. رهایی، نجات، استخلاص
خلاصلغتنامه دهخداخلاص . [ خ َ ] (ع مص ) سالم ماندن چیز از تلف شدن . منه : خلص الشی ٔ من التلف «خلاصاً» و «خلوصاً» و «مخلصاً». || صاف شدن آن . منه : خلص الماء من الکدر. (منتهی ال
خلاصلغتنامه دهخداخلاص . [ خ َل ْ لا ] (ع اِ) رخنه ٔ در خانه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || شکاف . سوراخ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس
خلاسیلغتنامه دهخداخلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلاسیةلغتنامه دهخداخلاسیة. [ خ َ سی ی َ ] (ع ص ) زن گندم گون و کمی سیه چرده . (ناظم الاطباء). زن سپید که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. (منتهی الارب ).
خلاسیلغتنامه دهخداخلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلاسیةلغتنامه دهخداخلاسیة. [ خ َ سی ی َ ] (ع ص ) زن گندم گون و کمی سیه چرده . (ناظم الاطباء). زن سپید که سپیدی آن بسیاهی آمیخته باشد. (منتهی الارب ).
کیسة خلأvacuum bagواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع کیسة منعطف که در آن با خلأسازی، بر آنچه درون کیسه است فشار وارد میشود
چپچلهلغتنامه دهخداچپچله . [ چ َ چ َل َ / ل ِ ] (اِ) زمین پر آب و گل را گویند که پای مردم و حیوانات دیگر در آن بلغزد. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). خلاب . خلاس . رجوع به خل
بیت الخلالغتنامه دهخدابیت الخلا. [ ب َ تُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) پایخانه . (غیاث ). بیت الفراغ . کنایه از متوضا و طهارتخانه و طهارت جای . دارالحدث . مستراح . آفتابه خانه . ادب خانه .