خقیقلغتنامه دهخداخقیق . [ خ َ ] (ع مص ) آواز کردن شرم زن . منه : خق الفرج خقیقاً. || جوش زدن دیک و بانگ کردن آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموا
خبیثفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدخواه، بدذات، بدطینت، بدسرشت، بدکار، بدمنش، بدنیت، ناکس، پستفطرت، بدنهاد ≠ خوشطینت ۲. شرور، شریر ۳. قبیح، مستهجن ۴. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک ۵. پست، سفله، فرو
orderدیکشنری انگلیسی به فارسیسفارش، نظم، دستور، ترتیب، راسته، فرمان، نظام، حواله، سامان، دسته، انتظام، ایین، فرمایش، امریه، ارایش، ضابطه، زمره، صنف، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروهخاص
خقیقلغتنامه دهخداخقیق . [ خ َ ] (ع مص ) آواز کردن شرم زن . منه : خق الفرج خقیقاً. || جوش زدن دیک و بانگ کردن آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموا
خبیثلغتنامه دهخداخبیث . [ خ ِب ْ بی ] (ع ص ) پرخُبث . زشتکار. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ، خبیثون ، خبیثین .
خبیثلغتنامه دهخداخبیث . [ خ َ ] (ع ص ) پلید. ناپاک .ضد طیب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). ج ، خُبُث ، خُبَثاء، اَخباث ، خَبَثَه ،خَبیثون . جج ، اخ
خبیث الطعمهلغتنامه دهخداخبیث الطعمه . [ خ َ ثُطْ طُ م َ ] (ع ص مرکب ) مجازاً در معنی حرام خوار استعمال میشود.
خبیثةلغتنامه دهخداخبیثة. [ خ َ ث َ ] (ع ص ) مؤنث خبیث است به معنی ناپاک . ج ، خَبیثات ، خَبائث .- ارواح خبیثه ؛ ارواح پلید. ارواح ناپاک . مقابل ارواح طیبه .- شجرة خبیثة ؛ درخت