ناچیز کردنلغتنامه دهخداناچیز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . به قتل رساندن . از بین بردن .اعدام . تار و مار کردن . به قتل رساندن . از بین بردن . مغلوب کردن . در هم کوفتن . منکوب ک
خفتلغتنامه دهخداخفت . [ خ ِف ْ ف َ ] (ع مص ) خفیف کردن کسی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ) : خفت ها و تشدیدها رفت . (تاریخ بیهقی ). || سبک شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).