خفیففرهنگ مترادف و متضاد۱. سبک ≠ ثقیل ۲. ضعیف، کم، ناچیز ۳. بیمقدار، حقیر، خوار، ذلیل، زبون ۴. آهسته، یواش ۵. مبهم، غیرواضح ۶. اهانتآمیز، توهینآمیز
خفیفدیکشنری فارسی به انگلیسیabject, light, low, low-grade, low-key, mild, shade, sickly, slight, weak
خفیفلغتنامه دهخداخفیف . [ خ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ خفیف . رجوع به ابوعبداﷲ خفیف در این لغت نامه و سیرة ابن خفیف شود.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اسفکسار محمدبن خفیف شیرازی . از پیشروان طریقت صوفیه مولد و منشاء او شیراز است . پدر او از مردم آن شهر ومادرش نیشابوریه
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی الصفاری الخوارزمی . مکنی به ابوالفضل . محمدبن ارسلان گوید: وی از فضلاء خوارزم و بلغاء کتّاب آن ناحیت بود و او را اشعاری انیق و ل
باکویهلغتنامه دهخداباکویه . [ ی َ ] (اِخ ) جد محمدبن عبداﷲبن احمد شیرازی صوفی است . ابوبکربن خلف و ابوالقاسم قشیری از او روایت کرده اند. (از تاج العروس ). شیخ باکویی به شیراز، گوی
کازرونیلغتنامه دهخداکازرونی . [ زِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن شهریار کازرونی در روزیکشنبه پانزدهم رمضان سال 532 هَ . ق . در شمال کازرون در خانه ای که پس از مرگ پدر به برادرش حسین
اسپنسرلغتنامه دهخدااسپنسر. [ اِ پ ِ س ِ ] (اِخ ) هربرت . وی در قرن نوزدهم بزرگترین فیلسوف انگلیسی بشمار است . مولد او بسال 1820 م . پدر وجدّ وی معلم کتاب بودند. خود او هنگام تعلم