لغتنامه دهخدا
خفع. [ خ َ ] (ع مص ) سر برگشتن . || افتادن از گرسنگی و جز آن . || زدن بشمشیر. منه : خفعه بالسیف . || سوختن جگر از گرسنگی . این صیغه بصورت مجهول استعمال میشود. || جنبیدن پرده و جامه آویخته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خفع الستر و