خفافرهنگ مترادف و متضاداختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی ≠ ظاهر، ظهور، پیدا
خفالغتنامه دهخداخفا. [ خ َ ] (ع ص ) نهفت . (یادداشت بخطمؤلف ). پنهان . پوشیده . (ناظم الاطباء) : خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک من در شب هجران و تو در ابر خفایی . خاقانی .از ن
خفالغتنامه دهخداخفا. [ خ ِ ] (ق ) بطور مخفیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). پنهانی . پوشیدگی . (ناظم الاطباء) : آنچنان کآن زن در آن حجره ٔ خفاخشک شد او و حریفش ز ابتلا. مولوی .- در
خف ءلغتنامه دهخداخف ء. [ خ َ ] (ع مص ) برکندن و بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خفاه خفاً . || فرودآوردن و خوابانید
خفعلغتنامه دهخداخفع. [ خ َ ] (ع مص ) سر برگشتن . || افتادن از گرسنگی و جز آن . || زدن بشمشیر. منه : خفعه بالسیف . || سوختن جگر از گرسنگی . این صیغه بصورت مجهول استعمال میشود. |
خفعلغتنامه دهخداخفع. [ خ َ ف َ ] (ع اِ) استرخای مفاصل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خفاشگویش اصفهانی تکیه ای: šewkur طاری: šawkür طامه ای: xofâš / šabkur طرقی: müš-e kür کشه ای: müškür نطنزی: šowkur