خذقدونةلغتنامه دهخداخذقدونة. [ خ َ ق َ ن َ] (اِخ ) نام مرزیست که طرسوس و مصیصة و اذنه و عین زربه در آنجاست . و یزیدبن معاویه درباره ٔ آن گفته :و ما ابالی بمالاقی جموعهم بالخذفدونة
خلقدونسلغتنامه دهخداخلقدونس . [ خ َ ق ِ ن ِ ] (اِخ ) نام دیگر کالسدون که ناحیتی است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود.
خلقدونهلغتنامه دهخداخلقدونه . [ خ َ ق ِ ن ِ ] (اِخ ) نام دیگر کالسدون . رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود.
خلقدونیهلغتنامه دهخداخلقدونیه . [ خ َ ق ِ ی َ ] (اِخ ) نام دیگر کالسدون است . رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود: در این شهر سنوذس چهارم منعقد گشت . (آثار الباقیه ).
خذقدونةلغتنامه دهخداخذقدونة. [ خ َ ق َ ن َ] (اِخ ) نام مرزیست که طرسوس و مصیصة و اذنه و عین زربه در آنجاست . و یزیدبن معاویه درباره ٔ آن گفته :و ما ابالی بمالاقی جموعهم بالخذفدونة
خلقدونسلغتنامه دهخداخلقدونس . [ خ َ ق ِ ن ِ ] (اِخ ) نام دیگر کالسدون که ناحیتی است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود.
خلقدونهلغتنامه دهخداخلقدونه . [ خ َ ق ِ ن ِ ] (اِخ ) نام دیگر کالسدون . رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود.
خلقدونیهلغتنامه دهخداخلقدونیه . [ خ َ ق ِ ی َ ] (اِخ ) نام دیگر کالسدون است . رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود: در این شهر سنوذس چهارم منعقد گشت . (آثار الباقیه ).
عزیزلغتنامه دهخداعزیز. [ ع َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) (827-868 هَ .ق .) لقب یوسف بن برسبای دقماقی ظاهری ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به جمال الدین ، از ملوک دولت چرکسیان در مصر و