خافلغتنامه دهخداخاف . (اِخ ) دهی است از دهستان بهرستاق شهرستان لاریجان . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 114).
خافلغتنامه دهخداخاف . (اِخ ) صورتی از املاء خواف است و آن ناحیتی است در خراسان ، در تاریخ گزیده (صفحه ٔ 616) و نسخه بدل نزهةالقلوب (ج 3 ص 154) این املاء برای خواف بکار رفته است
خافلغتنامه دهخداخاف . [ فِن ْ ] (ع ص ) بسیار ترسنده . (از آنندراج ). منه : رجل خاف ؛ مرد بسیار ترسنده . کما یقال «رجل صات »؛یعنی مرد شدیدالصوت . (منتهی الارب ). || خاف نیز نعت
outدیکشنری انگلیسی به فارسیبیرون، راه حل، رفتن، خاموش کردن، قطع کردن، اخراج شدن، فاش شدن، اخراج کردن، بر کنار کردن، بیرون از، دور از، خارج، خارجی، بیرونی، حذف شده، افشاء شده، اشکار
نامعلومدیکشنری فارسی به عربیخافت , شرطي , غير محدود , غير موکد , مبهم , متعذر وصفه , مجهول , مخفي , مريب , معلق
خافقاتلغتنامه دهخداخافقات . [ ف ِ ] (ع ص ) وصف ایام است و «ایام الخافقات » روزهائی است که در آن پاشیدند از هم ستاره ها در زمان ابی العباس و ابی جعفر. (منتهی الارب ). روزهای تناثر