خطدیکشنری عربی به فارسیحوض غسل تعميد , ظرف مخصوص نگه داري اب مقدس , چشمه , ذوب , خط , سطر , رديف , رشته
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و
حساب جمللغتنامه دهخداحساب جمل . [ ح ِ ب ِ ج ُم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمارش به وسیله ٔ حروف ابجد که در هشت جمله ٔ «ابجد» «هوز« »حطی » «کلمن « »سعفص « »قرشت » «ثخذ« »ضظغ» ج
نقشهافکنی اصلاحشدهmodified map projectionواژههای مصوب فرهنگستانهر افکنش معمولی که در آن، تغییر نگاشت خط یا نقطة واپیچش صفر ازطریق تعیین مقیاس در امتداد خطوط متفاوت انجام شود
ماءالاصفرلغتنامه دهخداماءالاصفر. [ ئَل ْ اَ ف َ ] (ع اِ مرکب ) صفرائی که به طریق ادرار دفع شود. (بحر الجواهر). صفرا. زرد آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبارکلغتنامه دهخدامبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن مبارک بن مبارک .مکنی به ابوطالب وی مردی فقیه شافعی و فاضل و زاهد و پرهیزگار بود، و در حسن خط خاصه در قلم ثلث همانندنداشت . در نهم
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفضل بن محمدبن احمدبن محمد بن جعفرالباطرقانی المقری . وفات او ببیست و دوم صفر 460 هَ . ق . به اصفهان بود.سمعانی گوید: او مقرئی فاضل