خطدیکشنری عربی به فارسیحوض غسل تعميد , ظرف مخصوص نگه داري اب مقدس , چشمه , ذوب , خط , سطر , رديف , رشته
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و
معاورةلغتنامه دهخدامعاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) عاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که چیزی گاه این را گیرد و گاه آن . (تاج المصادر بیه
معایرةلغتنامه دهخدامعایرة. [ م ُ ی َ رَ ] (ع مص ) راست کردن ترازو و پیمانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دو پیمانه را با یکدیگر اندازه کردن و دیدن کمی و بیشی آنها را. (از منتهی
مجنلغتنامه دهخدامجن . [ م ِ ج َن ن ] (ع اِ) سپر. (دهار). سپر. ج ، مَجان ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سپر که پناه زخم تیغ است . مِجَنَّة. (آنندراج ) (غیاث
اصطرلابلغتنامه دهخدااصطرلاب . [ اِ طَ / اَ طَ / اُ طُ ] (معرب ، اِ) ابزاریست که بدان ارتفاع خورشید و ستارگان را سنجند. (از قطرالمحیط). همان اسطرلاب است . (شرفنامه ٔ منیری ). معروفس
ترسالغتنامه دهخداترسا. [ ت َ ] (نف / ص ، اِ) ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند. (برهان ). ترسنده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || نصرانی . (برهان ) (دهار). عا