خط اصلی 1main trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی که حرکت قطار در آن با توجه به برنامۀ زمانبندی و اجازۀ ایستگاههای مبدأ و مقصد انجام میشود
خط اصلی 2principal lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که از نقطۀ اصلی عکس و نقطۀ پاسوی (nadir point) آن عبور میکند
خط اصلی 3tapped line, teed lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که خطهای فرعی/ شاخهخطها از آن منشعب میشوند
خط کورdead-end siding, dead-end trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی در ایستگاه راهآهن که از خط اصلی جدا شده و در پایان آن سپر انتهایی نصب شده است
خط فرعی 2spur trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی با بار تردد کم که از خط اصلی منشعب میشود و به مشتریان صنعتی راهآهن خدمترسانی میکند
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی
تلویزیونلغتنامه دهخداتلویزیون . [ ت ِ ل ِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) تله ویزیون .دستگاهی است که بوسیله ٔ آن می توان حوادثی را که در صحنه ٔ مخصوص (جایگاه فرستنده ) از مسافت چندین کیلومتر
ایرانلغتنامه دهخداایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز