خطور کردنلغتنامه دهخداخطور کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن به دل . گذشتن در دل . (یادداشت بخط مؤلف ).
hauntedدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
hauntingدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموش نشدنی، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در