خشداشلغتنامه دهخداخشداش . [ خ ُ ] (معرب ، اِ مرکب ) مأخوذ از خواجه تاش فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء).
خطدارلغتنامه دهخداخطدار. [ خ َ ] (نف مرکب ) مخطط. دارای خطوط. مرقوم . (منتهی الارب ).- کاغذ خطدار ؛ کاغذیست که روی آن بفواصل معین خط کشیده اند تاکتابت بروی آنها بعمل آید.
یغما زدنلغتنامه دهخدایغما زدن . [ ی َ زَ دَ ] (مص مرکب ) یغما کردن . (ناظم الاطباء). غارت کردن : چون به خروارهای سیب رسیدند درافتادند و پاک یغما زدند. (سیاستنامه ).ایا ستاره ٔ خوبان
خشداشلغتنامه دهخداخشداش . [ خ ُ ] (معرب ، اِ مرکب ) مأخوذ از خواجه تاش فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء).
خطدارلغتنامه دهخداخطدار. [ خ َ ] (نف مرکب ) مخطط. دارای خطوط. مرقوم . (منتهی الارب ).- کاغذ خطدار ؛ کاغذیست که روی آن بفواصل معین خط کشیده اند تاکتابت بروی آنها بعمل آید.