خطرتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هر اندیشهای که بر ذهن وارد میشود.۲. (تصوف) هر اندیشهای که بر ذهن سالک وارد میشود.
بی نظاملغتنامه دهخدابی نظام . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نظام ) آشفته . درهم . نامنظم . نابسامان : چو راهی بباید سپردن بگام بود راندن تعبیه بی نظام نقیبان ز دیدن بمانند کندگر ایشا
خالعلغتنامه دهخداخالع. [ ل ِ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن جعفربن محمدبن حسین رافقی معروف به خالع.بعضی نسب او را به معاویةبن ابوسفیان میرسانند. وی از بزرگان علم نحو و لغت و ادب عرب بو
پرگارلغتنامه دهخداپرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است
جدا کردنلغتنامه دهخداجدا کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفریق نمودن . مفروق کردن . از هم سوا کردن . علیحده کردن : قند جدا کن از اوی دور شو از زهر دندهر چه به آخر به است جان ترا آن